سفارش تبلیغ
صبا ویژن























سبوح

از گذشته ام سخت گله دارم....

اما..

همیشه در زیر فرش دلم قایمش کردم..

هروقت گردو غبار غم روی حیاط دلم میشینه قبل از

اینکه کسی متوجه بشه اون رو با اشک ومژه چشمام اب وجارو می کنم...

ولی ..

...

خسته ام ...

خیلی...

نمی دانم و نمی گویم چرا ..؟

نمی فهمم ونمی پرسم چرا..؟

....

وحال بعد از این همه سال .. خانه ای برای دلم بنا نهادم .. این سبوح برای دلم است..

تا خود سخن گوید..

وخود بگوید که چقدر گرفته است..

وچقدر درد می کند..

...

تا به حال دستم را خود او گرفته است ...

او که همیشه هست ..

او که هوایم را دارد ...

او که نوازشم می کند...

او که ارامم می کند...


نوشته شده در یکشنبه 90/8/22ساعت 7:15 عصر توسط شبنم نظرات ( ) |


Design By : Pichak